جدول جو
جدول جو

معنی حافظ طبری - جستجوی لغت در جدول جو

حافظ طبری
(فِ ظِ طَ بَ)
ابوالقاسم اسکافی. وی شرح السنه تألیف حسین بن مسعود بغوی را اختصار کرده است. رجوع به هبه الله حافظ... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ)
مردی بغایت خوش طبع و خوش صحبت و شیرین کلام بوده و بیشتر اوقات تلاوت قرآن میکرد و علم قرائت را خوب میدانست و ازجملۀ مصاحبان میر علی شیر نوائی بود و همیشه همای همت بر نصیحت و پند مردم میگماشت. این مطلع در انصاف از اوست:
گرم بر سر هزار آید بلا شایستۀ آنم
که هستم بدترین خلق و خود را نیک میدانم.
و در مدرسه اخلاصیه جامه نهاد و مزارش بسر کوچۀ صفا اتفاق افتاده. (ترجمه مجالس النفائس ص 39 و 212)
لغت نامه دهخدا
(فِ ظِ اَ)
شهاب الدین عبداﷲ بن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو.یکی از مورخین نامی دورۀ تیموری. از آغاز زندگانی او آگاهی کافی در دست نیست. در نام و نسب او نیز اختلاف است ولی خود او در مقدمۀ تاریخ ملوک کرت (نسخۀ خطی کتاب خانه ملک) نام خود را ’عبداﷲ بن لطف اﷲ بن عبدالرشید السپهدارنی [؟] المدعو بحافظ أبرو’ آورده و برای خود لقبی یاد نکرده است، لیکن عبدالرزاق سمرقندی صاحب ’مطلعالسعدین’ لقب او را نورالدین گفته، و فصیحی خوافی که معاصر اوست در مجمل فصیحی او را شهاب الدین خوانده. راجع به لقب ’حافظ ابرو’ در نامۀ دانشوران آمده است: در تسمیۀ حافظ مذکور به ابرو بعضی میگویند که ابروی پیوستۀ زیبائی داشته است به حدی که سبب شهرت وی گردیده و به آن عضو ممتاز و در میان مردم مرسوم و معلوم شده چنانکه یکی از امراء عثمانیه بهمین جهت بعنوان قره قاش مشهور گردیده است. و ظن بعضی آنکه مشارالیه که از اهل خراسان بوده همانا اصلاً از الکای ابر خراسان که در حدود بسطام است بوده و ابری به ابرو تحریف یافته، و بهر حال او را به لقب حافظ می خوانده اند به یکی از دو جهت: یا قرآن مجید را از بر داشته و یا یک صدهزار حدیث حفظ کرده است چه این لقب در اصطلاح مسلمین به یکی ازاین دو معنی اطلاق میگردد، و بعضی گمان برده اند که تحریف آبرو باشد و این درست نیست، چه خود او گوید:
بندۀ کمترین دولتخواه
کاتب العبد عبد [ظ: ابن] لطف اﷲ
آنکه شهرت بحافظ ابرو
یافته پیش میر و شاه و سپاه.
در محل تولد حافظ ابرو نیز اختلاف است. عبدالرزاق سمرقندی تولد او را در هرات و محل نشو و نمای او را همدان گفته و در مطلعالسعدین گوید: ’... المشتهر بحافظ ابرو الهروی مولداً الهمدانی غفر اﷲ له’. قاضی نوراﷲ شوشتری و دیگران حافظ را همدانی گفته اند.فصیحی خوافی او را خوافی شمرده. عموم مورخین به متابعت از عبدالرزاق او را هراتی خوانده اند لیکن گفتۀ فصیحی خوافی متقن تر است. تاریخ تولد حافظ نیز روشن نیست، در نامۀ دانشوران آمده: ’... و از عهد سلطنت شاهرخ نیز قریب بیست وهشت سال دریافته است’. هم در کتاب مزبور درباره معاصرین حافظ گوید: ’و از مشاهیر رجال که حافظ ابرو با ایشان سمت معاصرت بلکه با بعضی معاشرت داشته یکی مولانا شرف الدین علی یزدی است صاحب ظفرنامۀ تیموری، و دیگر امیر نورالدین شاه نعمهاﷲ ولی، پیشوای طائفۀ نعمهاللهی از صوفیه، و دیگر خواجه محمد مشهور به پارسی صاحب کتاب ’فصل الخطاب’ که از خلفا و اصحاب خواجه بهاءالدین نقشبند است، و دیگر امیر قاسم انوار عارف معروف که شهرتش شرق و غرب را فروگرفته، و دیگر امیر شاهی شاعر مشهور سبزواری’. از این رو میتوان گفت حافظ ابرو پیش از تشرّف به دربار شاهرخ در سنّی بوده است که امیر تیمور او را به دربار خود پذیرفته است و با مردان معروف مانند نظام شامی مورّخ و شاه نعمهاﷲ ولی (که در آن زمان هفتادساله بوده) و دیگران معاشر شده است. در اینکه حافظ ابرو در دربار امیر تیمور و در سفرها نیز در رکاب او بوده گفتگوئی نیست و خود در یک جا صریحاًحضور خود را ذکر کرده میگوید: ’بعد از یک هفته که در شم ّ (شنب) غازان نزول فرموده بودند، از طرف سلطانیه آواز رسید که لشکریان گیلان در قزوین خرابی میکنند و راه سمرقند و خراسان را در بند آورده اند، بندگی حضرت اعلی امیر عادل را طلب کرد و گفت مردم گیلان در قزوین خرابی میکنند.... میباید که به عیسی و اعجکی که در قلعه اند مکتوب نویسی تا ایشان را معاونت نمایند... امیر عادل این بنده را فرمود تا مکتوبات به این جماعت نوشتم... و این حال در بیست وچهارم شعبان سنۀ ثمان و ثمانین و سبعمائه (788) بود’ و با مقابلۀ ظفرنامۀ نظام الدین شامی ممکن است حدس زد که حافظ ابروتاریخ این زمان را از آن کتاب عیناً استنساخ کرده باشد و کلمه این بنده را نیز جزو عبارت آورده باشد چنانکه نظام الدین شامی این کلمه را مکرر استعمال کرده است. و در سال مرگ حافظ ابرو اختلاف نیست و همگی آنرا834 نوشته اند. فصیحی خوافی گوید: ’وفات مولانا شهاب الدین عبداﷲ خوافی معروف به حافظ ابرو صاحب کتاب زبدهالتواریخ در یوم یکشنبۀ ثالث شوال در سرجام در موقعمراجعت موکب پادشاه عالمیان [شاهرخ میرزا] از آذربایجان اتفاق افتاده او را در زنجان در جوار اخو ابی الفرج زنجانی مدفون ساختند...’. عبدالرزاق سمرقندی نیز در مطلعالسعدین بیت ذیل را در تاریخ مرگ حافظ آورده است:
بسال هشتصدوسی وچهاردر شوال
وفات حافظ ابرو بشهر زنجان بود.
حافظ در دربار امیر تیمور مقام داشته و در مسافرتها و جنگهای وی حاضر بوده، در کتاب جغرافیای خود گوید: ’... و این کمینه را که... مسود این سطور است همیشه در خاطر اختلاجی میبود که آنچه از احوال کلی عالم معلوم گشته بعضی از کتب این فن و بعضی برأی العین مشاهده افتاده بسبب آنکه مدتی مدید از سفرهای بعید چند نوبت از جانب غرب و شمال دیارماوراءالنهر و ترکستان و دشت قبچاق و خراسان و عراقین و فارس و آذربایجان و أران و موغان و گرجستان و ارمنیۀ صغری و کبری و تمامی عرصۀ ممالک روم، و شام، و سواحل فرات، زابین، تکریت، موصل، دیاربکر، گرجستان، سواحل بحر خزر، دربند، شروانات و گیلانات، رستمدار، آمل، ساری، جرجان، و از جانب جنوب و مشرق زابل، کابل، بلاد منصورۀ سند، هند، ملتان، اوجه، دهلی که معظم بلاد است تا کنار آب گنگ مطالعه افتاد...’. و همچنین ادوارد براون گوید حافظ ابرو نوشته است که هنگام فتح حلب و دمشق بدست امیر تیمور بسال 803 حاضر بوده است و نیز در مقدمۀ ’ذیل سفرنامه’ حضور خود را در رکاب تیمور اشاره کرده مینویسد ’... و این کتاب را [ظفرنامه را] اوایل رمضان سنۀ ست و ثمانمائه زیادت نیست که حضرت صاحب قرانی بعد از تسخیر بلاد روم از قراباغ اران متوجه دارالسلطنۀ سمرقند گشت وقایع و حالاتی که بعد از آن دست داد تا زمان وفات حضرت صاحب قران بموجب اشارت حضرت شعاری شاهرخی... کمترین بندگان عبداﷲ بن لطف اﷲ... در قلم آورد، و این کمینه در آن ایام ملازم اردوی همایون بود، و کیفیت احوال که معروض میدارد مشاهده نمود...’. پس ازمرگ تیمور زمان پادشاهی شاهرخ (806) حافظ به خدمت خود در دربار ادامه داده است، ولی آنچه از مقدمۀ تاریخ شاهرخ میرزا نگارش خود حافظ برمی آید این است که: شاهرخ در آغاز از هنر و دانش این مورخ اطلاع نداشته است، چنانکه مینویسد: ’... اما بعد چنین گوید مؤلف تألیف... حافظ ابرو... که چون بخت یاوری کرد و سعادت مساعدت نمود شرف تقبیل عتبۀ... شاهرخ بهادر... دست داد، فرمان همایون بر آن جمله بنفاذ انجامید که برای تخلید مآثر... دودمان برلاسی... تاریخی میباید پرداخت و وقایعی که در این ایام میمون بوقوع پیوسته... مجموع ساخت... گفت این معنی را از شخصی در انواع علوم متبحر و در فنون فضایل متفنن و ذهنی صافی و عقلی وافی ناگزیر است تا از عهدۀ آن نقصی تواند نمود، تو بچه اهلیت و استعداد و کدام بضاعت و صناعت متصدی این امر خطیر توانی گشت ؟ از تلقین بخت و الهام دولت این معنی بسمع جان رسید که اگر این خبر از صورت عدم به فضای صحرای وجود نیامدی بر زبان این صاحب دولت نرفتی. چون از ارشاد بخت و دولت ندای این سعادت بگوش جان رسید سینۀ اهل (کذا) از شرح آن منشرح گشت و لبیک سمعاً و طاعهً گفته امتثال مثال را برغبت و نشاط و اهتزاز و انبساط التزام نمود...’. ولی پس از پایان یافتن کتاب در سال 819 حافظ ابرو نزد شاهرخ پایه ای ارجمند یافت و در سلک نزدیکان شاه جای گرفته همواره در سفر و حضر ملازم شد، و از این پس به تألیف تاریخهای دیگر دستور یافت. حافظ ابرو به رموز و آئین تاریخ نویسی آگاه و مخصوصاً از احوال وامور روزانۀ سیاست زمان خود اطلاع کافی داشته، و درنوشته های خود تا حد امکان آنچه را میدیده و یا از اشخاص موثق میشنیده معتبر دانسته و کمتر به افسانه و حکایات پرداخته است. یکی از خصایص تاریخ نویسی حافظ ابرو برخلاف آنچه عده ای از خاورشناسان پنداشته اند آنست که جانب حقیقت و راستی را نگاه داشته و دیگر آنکه برخلاف بیشتر تاریخ نویسان قدیم در آغاز هر فصل یک فهرست از منابع و مدارک خود یاد کرده است. بطور قطع حافظ ابرو زبان های عربی و ترکی را میدانسته، و در سرودن شعر نیز دست داشته، چنانکه در فهرست ریو (ص 422) گوید:در زمان شاهرخ حافظ ابرو در هرات پایتخت پادشاه تیموری اقامت گزیده و در سال 818 قصیده ای برای ساختن قلعۀ جدید گفته که چند بیت آن در روی دروازۀ قلعه نگاشته شده’. بعلاوه در ضمن بسیاری از وقایع اشعاری مناسب آورده است که ظاهراً متعلق بحافظ ابرو میباشد زیرادر غیر آن نام شاعری را که از او اقتباس کرده مذکورمیدارد. آثار حافظ ابرو مدتها پس از او مورد توجه ومحل استفادۀ مورخین مانند عبدالرزاق سمرقندی صاحب مطلعالسعدین و میرخوند نویسندۀ روضهالصفا و خوندمیرنگارندۀ حبیب السیر و جز ایشان بوده است. از آثار حافظ یکی جغرافیای اوست، چون بسال 817 یک کتاب جغرافیابه لغت عربی بر شاهرخ عرضه شد وی دستور داد تا حافظجغرافیای کاملی به زبان فارسی تألیف کرد، حافظ در این کتاب از جهان نامۀ محمد بن نجیب بکران و آثار ابن سعید و صورالاقالیم محمد بن یحیی و سفرنامۀ ناصرخسروو مسالک الممالک عبداﷲ بن محمد و قانون البلدان و دیگررسایل و رقاع و فصول استفاده کرده و بسال 817 از آن فراغت یافته است. در سال 820 حافظ ابرو مأمور تألیف تاریخ جغرافیائی جامع شد و آنرا بسال 823 بپایان رسانید و در آن تاریخ عالم را تا سال پایان تألیف منظم ساخت و در مقدمۀ آن ترجمه تاریخ طبری و جامعالتواریخ رشیدی و ظفرنامۀ تیموری را نام برده است، ولیکن برخلاف روش خود در مقدمۀ کتاب نامی از خود نبرده است و همین سبب شد که تا مدتی مؤلف کتاب ناشناخته بماند تا بالاخره ریو تشخیص کرد که مؤلف این کتاب حافظ ابرو است. از جغرافیای حافظ شش نسخه معرفی شده است:
1) نسخۀ کتاب خانه سلطنتی
2) نسخۀ کتاب خانه ملک
3) نسخۀمؤید ثابتی در تهران
4) نسخۀ موزۀ بریتانیا
5) نسخۀ اکسفورد در لندن
6) نسخۀ لنین گراد
شهرت حافظ بیشتر در تاریخ نویسی اوست. تاریخ عمومی ایران را با کشورهائی که با آن پیوستگی دارد تا زمان مرگ خود گرد آورده است و متأسفانه از این کتاب فقط دو نسخه یکی در تهران و دیگری در استانبول می شناسیم.
تألیفات حافظ ابرو: نخستین اثری که از حافظ پدید گشته و سبب بلندی مقام او گردید [ظ: ذیل] کتاب ظفرنامۀ شامی و تاریخ حکومت خود شاهرخ میباشد که بعدها آن را برذیلی که به جامعالتواریخ نوشته افزوده است، سپس بسال 816 قسمتی از تاریخ را که شامل وقایع بعد از مرگ هولاکو از 663 تا 816 است پرداخته و بعدها همین قسمت را دنبال کرده و به تاریخ وقایع 823 رسانیده و سپس جغرافیای خود را مرتب ساخته و به تدوین وقایع پس از مرگ غازان خان یعنی از سال 703 که خواجه رشیدالدین کتاب جامعالتواریخ را بدانجا رسانیده بود، شروع کرده، بطوری که جامعالتواریخ رشیدی را ذیلی باشد، و این کتاب شامل فصول ذیل است:
1- از سلطنت اولجایتو سلطان تا آخر حکومت اعجکی در عراق عجم و ابتدای پادشاهی امیر تیمورگورکان (703-781) و این قسمت است که در تهران به سال 1317 هجری شمسی چاپ شده است. 2- تاریخ آل مظفر. 3- تاریخ ملوک کرت. 4- پادشاهی طغاتیموربن سودای کاوبن باباکاون و پادشاهی امیر ولی بن شیخ علی هندو. 5- تاریخ سربداریه و عاقبت کار ایشان. 6- ذیل ظفرنامۀ نظام الدین شامی که آنرا از سال 806 به بعد حافظ ابرو تدوین کرده است. 7- تاریخ شاهرخ میرزا، که بسال 819 ختم میگردد. پس، از آنچه گذشت مستفاد میشود که بسال 820 شاهرخ حافظ را مأمور نوشتن تاریخ حوادث عالم کرده و حافظ مأموریت خود را به اضافه کردن بخشهای تاریخی به جغرافیایی خود بسال 823 انجام و تقدیم پادشاه کرده است. و دیگربار بایسنغر میرزا بسال 826 مورخ دربارپدر را مأمور کرد تا تاریخی شامل تمام وقایع از آغاز خلقت تا زمان او برشتۀ تحریر درآورد، حافظ بنابه دستور بایسنغر تاریخ مفصل عمومی در چهار قسمت (ربع) تألیف کرده ربع رابع را ’زبدهالتواریخ بایسنغری’ نام نهاد و تمام کتاب را بنام ’مجمعالتواریخ سلطانیه’خوانده است. از سال 830 تا 833 که سال مرگ حافظ است از او آثاری باقی نمانده و شاید وی این سه سال آخر عمر را به استراحت گذرانیده باشد. شرح زندگانی حافظ ابرو تا اندازه ای تاریک است و برخی از روی بی انصافی او را بدزدی در تألیف نسبت داده اند. (نقل به اختصار از مقدمۀ ذیل جامعالتواریخ رشیدی چ تهران 1317 هجری شمسی). رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 (ترجمه حکمت) ص 204، 205، 232، 388، 473-476، قاموس الاعلام ترکی، تاریخ مغول ص 491، حبیب السیر ج 3 جزو 1 ص 82 و ج 3 جزو 3 ص 210 شود
لغت نامه دهخدا